گاهی با دوربینت نقشی بکش پنجشنبه, مهٔ 21 2009 

Sagehen Meadows May 21, 2008

اما اگر آدم‌ها لب‌خند نزنند چهارشنبه, مهٔ 20 2009 

silent2

دیگر جهان جایی نی‌ست که از بودن در آن خوش باشی. جهان، با  آنان جهان است.

یعنی باور می‌کنی دوشنبه, مهٔ 18 2009 

که سکوت سرشار از ناگفته‌هاست؟

silent1

Liberty دوشنبه, مهٔ 18 2009 

Liberty

آزادی معنای ساده‌ای دارد. آزادی یعنی باشم، یعنی باشی، یعنی باشد. یعنی دوست بدارد، یعنی دوست بداری، یعنی دوست بدارم. آزادی نه مجسمه است، نه پارک است، نه میدان، نه بنای یادبود. آزادی نفسی است که می‌کشم، آب‌میوه‌ای است که می‌نوشی یا آرزویی است که کسی از او دریغ می‌کند. او آزاد نباشد، یا من، یا تو، فرقی نمی‌کند. آزادی وقتی است که همه آزاد باشند.

پ ن: اینجا پارک آزادی نام دارد.

باز هم پ ن: من بلد نی‌ستم مانند آقای اولدفشن احساساتم را توضیح بدهم. شاید به همین دلیل ساده و نیز به دلیل تنبلی است که کم‌تر از او می‌نویسم. و باز شاید به همین دلیل است که نوشتنم ضعیف است و نمی‌توانم منظورم را درست منتقل کنم. دوباره نوشته‌ی بالا را خواندم. دیدم اصلا آن نی‌ست که می‌خواستم بگویم. این نوشته می‌خواست در حال و هوای انتخابات باشد، که حالا که می‌خوانم انگار نی‌ست. این نوشته بنا بود تذکری باشد به من (بله. من. منی که می‌گردم و مرتکب این وبلاگ و این نوشته شده‌ام.) که یادم بیاورد که آزادی دیگران را مراقبت کنم و محترم بدانم. نه وقت حرف زدن، نه وقت شعار دادن، بلکه وقت عمل کردن، وقت زندگی. که انگار این هم نی‌ست. پس فقط می‌ماند این که عکس را ببینید و ازش لدت ببرید.

گرایشات مشکوک سیاسی یکشنبه, مهٔ 17 2009 

حالا من هی قسم بخورم که فقط از عکس خوشم آمده است، کی باور می‌کند؟ پس حالا که ناچاری گریبانمان را گرفته، بسیار خوب: «این وبلاگ هم سبز است. دست کم قهوه‌ای نیست.»

mir-hossein-2

برای آن‌ها که علاقه دارند بدانند: این آقا پدر یکی از شهیدان جنگ ایران و عراق است، در شهری کوچک در استان تهران.

ما مردمی هستیم که مکزیکمان را خصوصی دوست نداریم سه‌شنبه, مهٔ 12 2009 

IMGP7615-08.06.29

و بینی که مردمان مست باشند و مست نیند شنبه, مهٔ 2 2009 

black_locust_pods

نظیف توپچوقلو پنجشنبه, آوریل 30 2009 

03

عکاس و معمار اهل ترکیه

چوب‌ها آماده سه‌شنبه, آوریل 28 2009 

rods-and-reels-at-the-ready-tuna-fishing-vagabond

این یک عکس نی‌ست جمعه, آوریل 24 2009 

holiday-in-tasmania

گمان نکن که این فقط یک عکس است؛ این جایی است که روزی خواهم رفت. روزی که صبح، وقتی چشم باز کردم، از خودم نپرسم کدام جورابم را با کدام شلوار و کدام پیراهن بپوشم. روزی که حوله‌ی کوچکی روی دوشم بگیرم و پابرهنه توی قایق بدوم و بروم سمت جزیره.

صفحهٔ بعد »